
پشت در میسوخت وبال وپرش آتش گرفت
درمیان هُرم آتش چادرش آتش گرفت
حرمت این خانه پامال هوای نفس شد
تاکه بغضی شعله ورشد تا درش آتش گرفت
ذوالفقارازخشم میلرزید در دست علی
درمیان شعله ها تا همسرش آتش گرفت
بالگد یک سوم سادات راوقتی که کشت
ازشراراشک چشم دخترش آتش گرفت
بین کوچه یک زن وچنداجنبی بودوحسن
ازجسارتهاکه شد برمادرش آتش گرفت
آتش آن روز زهری شد که بعدازسالها
نه جگر نه سینه حتی پیکرش آتش گرفت
شعله های عصرعاشورا ازاینجا آب خورد
پشت در وقتی که زهرا چادرش آتش گرفت
:: موضوعات مرتبط:
مهدویت ,
,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2